ازجوزان تا مانیزان، گشت در میان تاکستان(ملایر، استان همدان)
به نظرم گردشگری مناسبتی از بهترین مدل های گشت و گذار است. حالا می خواهد مناسبت فصلی باشد، یا مناسبت محصول خاص آن منطقه و یا رخداد و آیین خاص منطقه. داشتن بهانه در کنار دیدن و تجربه کردن کمک می کند تا در وقایع اطراف بیشتر کنجکاو شده و برنامه ریزی دقیق تری برای دیدن در سفر داشته باشیم. در این سفر که همزمان با فصل برداشت انگور و تولید کشمش بود راهی شهرستان ملایر و روستاهای زیبایش شدیم.
در نیمه شهریور ۱۳۹۸ فرصت خوبی برای سفر به ما داد. در بین کلنجار رفتن های مختلف ذهنی که حالا این ۵ روز رو چه کنیم و کجا سفر کنیم بالاخره عزم به دیدن جنوب استان همدان کردیم. درنگ نکردیم و یکشنبه شب به جاده زدیم. ساعت از ۲۲ گذشته بود که عوارضی به سمت قم را رد کردیم. هوای شهریوری کاملا مطبوع و خنک بود. کمی که گذشت در اواسط آزاد راه قم در نزدیکی ساعت ۲۳ از خستگی روز کاری مجبور به شب مانی و چادر زدن نزدیکی یک اوژانس جاده ای شدیم. تصمیم خوبی هم بود، عجله ای هم نبود. تا وقتی که قصد چادر زدن در چنین جایی را نداشته باشی نمی بینی که چه تعداد زیادی هم همینجا در چادر شب رو به صبح می رسانند. چرخ زدن در پارکینگ آنجا(بین راهی ارشیا تعاونی ۵۷) کم کم برایم خنده دار شده بود ۱۰ جا را تست کردیم که کدامیک بهتر است. یکی باد زیاد میاد، یکی نورش فلان است . فک می کنم اینطور ادامه میدادیم تا اراک رسیده بودیم. خلاصه به هرترتیب کنار پایگاه اورژانس چادر رو زدیم.
صبح، ساعت نه چندان زود ۷:۳۰ بیدار شدیم. باز هم عجله ای نبود! مقصد مشخص است می رویم به سمت ملایر! البته میخواهیم روستا گردی کنیم، شاید شب برویم ملایر، شاید هم نرویم.
قم، اراک، توره، زنگنه گذر شد تا به فرعی ازناوله، جوزان و مانیزان رسیدیم . اسم مانیزان ما را گرفته بود و هیچ چیز دیگر در ظهر شهریوری ما را جلب نمی کرد. از ابتدای مسیر تا تقریبا مانیزان از دور و نزدیک تاکستان ها به چشم می خورند. تازه فهیمیدیم که کشمش سازی در اینجا شروع شده و باغداران مشغول خشکاندن انگور هستند. بعد از جوزان جایی توقف کردیم. برخی جاها مشغول ترمیم گِل زمین بودند و برخی جاها مشغول پهن کردن انگور. این طور نمیشود سر از کار درآورد. جاده باریک و شانه نامناسب بود. بالاخره در نقطه ای که تراکم کار کشمش سازان زیاد بود توقف کردیم. آفتاب تیز تر از حد انتظارم بود. با چشمانی تنگ کرده پیاده به سمت تپه ها راه افتادیم. تپه ها را کاه گل مالی می کنند و سطحی صاف بدست می آورند. صحنه جالبی است که سطح این چنین صاف در وسعت زیاد میبینی. مشخصه همه گروه ها یک وان فلزی، چند کیسه زرد، پلاستیکی بزرگ مثل پتو و پایه های فلزی! هنوز به درک درستی نرسیده ایم 😀
خوب دیگر تا گرفتن جواب هایمان چیزی نمانده، سلام و علیک و لبخند شروع همه جواب هاست. دوستان جوزانی مان، انگورهای سبزی را که صبح چیده بوند (حداقل اندازه یک وانت) اینجا آورده اند، یک به یک جعبه پلاستیکی های پر از انگور را داخل تیزاب میزنند، پس از مدت کوتاهی در حد چند ثانیه، آن را درآورده و می روند که منظم پهن کنند. حالا تیزآب چیست؟ تیزاب، محلولی است قلیایی که پودر کربنات پتاسیم بدست می آید و خورندگی دارد و پوست انگور را شکاف هایی ریز می دهد و باعث خشک شدن انگور طی ۴ یا ۵ روز در زیر آفتاب می شود.
اما ما هنوز کلی سوال داریم. پس اون فرایند زیر مشماع چیه؟ بله اونها فرایند تولید کشمش طلایی با گاز گوگرده! بعضی از بخش هایی رو که پهن کرده اند کشمش طلایی تولید می کنند. به این شکل که پودر گوگرد را در استامبولی بنایی آتش زده و در زیر پلاستیک انگور ها را دود می دهند. محصول کشمش زرد و طلایی است. زمین خشکاندن محدود و زمان هم محدود پس عجله برای کار کردن و خشکاندن است. انگور شهریار دل باغدارا را خون کرده، هم زودتر می رسد و هم به بازار تهران نزدیک است، وقتی انگور اینجا می رسد بازار اشباع از انگور است. به لحاظ سلامتی و محصول تولیدی هیچ اظهار نظری ندارم و نفی یا تأیید نمی کنم. دوستان جوزانی ما را از لطفشان بی نصیب نمی گذارند و با اصرار خوشه های انگور تعارفمان می کنند. فکر کنم هر خوشه بالای یک کیلو بود!
حالا خیالمان راحت بود! وان فلزی= تیزاب، پایه فلزی وپلاستیک= دود دادن انگور! پیش به سوی مانیزان. مانیزان سمت راست جاده است و کمی از سطح جاده پایین تر است. ظهر تاسوعاست و ما هم در مسجد از نذر اهالی بی نصیب نبودیم. روستا معماری خاصی ندارد. کوچه ها بی نظم و در هم. اهالی آذری زبان هستند برخلاف کل منطقه که لهجه ملایری دارند. یک نکته یگر هم بگویم یک مانیزان در استان مرکزی هم داریم که نباید با اینجا اشتباه شود. هر چند که به لحاظ جغرافیایی نزدیک به هم هستند. انتهای روستا به سمت جنوب در کنار خانه بهداشت یک مسیر به سمت رودخانه با عشق مانیزان می رود. تابستان، سایه و رودخانه یک مراعات نظیر کامل است. استراحت زیر درختان تبریزی و چرت زدن تا به اینجا انجامید که چند پسر جوان با حالت کند و کاو رسیدند! دنبال چه هستید!؟ دنبال قلیانمان! همین دوربرها گذاشته بودیم. کمی خنده دار بود. بالاخره همان حوالی بیشه پیدایش می کنند. آفتاب کمی خوابید و راه باغی را تا ماشین بر می گردیم. آفتاب زیبایی روی دشت جوزان افتاده. از دور یک تپه می بینیم و با خود می گوییم این همانجاست که باید باشیم.
جوزان آبادی بزرگی است. به صورت غریزی آخر آخر روستا می رویم و پارک می کنیم. کوله حمل کودک را برای سهند اماده کرده و خیلی زود با بساط مختصرمان که یک قمقمه آب و زیر انداز سبک و کمی خوردنی است از پل فلزی روی رود رد شده و به خاکی پا می گذاریم. با غروری خاصی من و مهسا همدیگر و نگاه می کنیم و در ته دلمان می گوییم زمان مناسب، مکان مناسب 😀 حالا دور از شوخی واقعا هم مناسب بود، هوا خنک، آفتاب غروب پشت سر، پیاده روی تو جاده خاکی باغی در تاکستان ها به سمت تپه مورد نظر!
این تپه آمال و آرزو الحق جای با صفایی بود. بیشه ای انبوه هم در پشت آن بود. کمی نشستیم تا آفتاب پایین تر بیاید و با یکی از اهالی که داشت گوسفندهای گله کوچکش را جمع و جور می کرد گپ زدیم. حالا پسر دو ساله مان سهند خواب خواب بود و ما پشه پرانش بودیم. الاغ مرد جوزانی کمی شیطون بود و تا از آن غافل می شد راه خانه را می گرفت و مرد را تنها می گذاشت. چهار چشمی مراقبش بود تا مرکبش را از دست ندهد. تاکستان هم داشت. با محاسبات ما از هر هکتاری سه تن کشمش می گرفتند! به فصلش دلالان کشمش را تا ۸۰۰۰ تومان هم پایین می آورند(دلار = ۱۱۰۰۰)، ولی به گفته خودشان قیمت اصلی حوالی ۲۰۰۰۰ تومان است.
بالاخره به وصالمان رسیدیم و بالای تپه رفتیم و باز گفتیم زمان مناسب، مکان مناسب و صحنه استثنایی بود. تاکستان ها و در بخش هایی زمین خالی خشکاندن و جاده گاز رسانی به روستاها شد یک قاب زیبای دوست داشتنی. باد شدید بود و ترسیدم سهند اذیت شود. به پایین تپه که می رفتیم ماه نیمه کامل در شرق هم بالا آمد و رخ زیبایی داد. پیاده روی کمتر از ۲ کیلومتر در جاده باغی تا ماشین را داشتیم.
وقتی رسیده بودیم سرشار از انرژی و سرمستی بودیم. این پایانش نبود. لطف اهالی که ندیده و نشناخته اصرار به شب نگه داشتنمان بود و ما را پر از عشق کرد که در وطنمان این همه حجم نوعدوستی داریم. نذر شب های محرم به مسجد رفتیم و لطف کردند از ما پذیرایی کرند. با وجود محبت اهالی تصمیم گرفتیم ملایر برویم و چادر را در پارکی علم بکنیم. جوزان در ذهنمان حک شد. طبیعت زیا، باغ های زیبا، رود زیبا و اهالی زیباتر.
چند نکته برای سفر به جوزان ومانیزان:
روستاهای زیبای مانیزان و جوزان مناسب طبیعت گردی در بهار و تابستانند. این روستاها فاقد زیرساخت های گردشگری هستند و برای اقامت می بایست با هماهنگی اهالی اقدام به کمپینگ کرد یا شاید با صحبت کردن بتوان اتاقی برای اقامت پیدا کرد. روستای جوزان روستای بزرگی است و امکانات معمول در آن یافت می شود.
هر بار که به نقطه ای از ایران سفر می کنم، بزرگی و تنوع این سرزمین مدهوشم می کند… ایران تمامی ندارد…