گشتی در نراق(استان مرکزی)
نراق… واژه ای که سالها شنیده بودم، نزدیکمان هم بود ولی همیشه به تعویق افتاده بود…
فکرمان همیشه این بود که مقصدهای نزدیکتر همیشه در دسترسند و فعلاً بچسبیم به دوردستها. و این شد که از چنین شهر زیبایی غافل شده بودیم. تا اینکه بالاخره آخر هفته ای پاییزی و آذرماهی که زمان کمی هم داشتیم نوبت رسید به چند مقصد نزدیک از جمله نراق.
به نظرم شهر و یا روستایی که اقامتگاه، آن هم از نوع سنتی دارد مهمترین دعوت کننده مسافر است. بیا و من را ببین جای خورد و خوراکت هم با من… چه از این بهتر. راه مشخص بود. ظهر پنجشنبه شاهراه شلوغ تهران قم گذر شد و در جاده قم-اراک از خروجی سلفچگان و جاده اصفهان خارج شدیم. به دلیجان که رسیدیم به سمت نراق راهی شدیم. آخرین روشنایی آن روز منجمد بود که کیلومترهای آخر را تا نراق می پیمودیم. تابلوی غار چال نخجیر را با حسرت دیدیم و میدانستیم که تعطیل است. آن روزها خود بیماری کرونا عاملی برای هر نوع تعطیلی بیحساب بود! جنگل را می بستند به بهانه کرونا! آنوقت داخل شهر همه جا باز! بگذریم.
نراق در سکوت عمیقی بود. مسیر اقامتگاه نخجیر را در تاریکی با نقشه پیدا کردیم. از کنار دیوار مدرسه ای رد شدیم که نقاشی هایی از فضا نورد و فضا روی آن بود. دریافتم که این همان مدرسه ایست که در سال ۱۳۵۳شهاب سنگ در سقفش فرود آمد. در مطالب سایت ها خوانده بودم که شهاب سنگی را که برای تحقیق به تهران آورده بودند را به نراق برگردانده اند. امید داشتم بشود دیدش. پسرمان سهند هم خیلی ذوقش را داشت.
کنار برجک قلعه ای قدیمی ماشین را پارک کردیم و وارد اقامتگاه نخجیر شدیم. فضای زیبای حیاط و یک چای در هوای سرد حسابی خستگی را از تنم بیرون کرد.
اقامتگاه در کوچه ای قرار داشت که از سه طرف همسایه ای نداشت. اقامتگاه در آن دوره زمانی وعده ناهار و شام عرضه نمی کرد. پرس و جویی در مورد غذاخوری های اطراف کردیم و گفتند غذا خوری باغ گردو خوب است. پرسیدیم کجاست؟ آدرسی دادند ولی خیلی دستگیرم نشد. نقشه را باز کردیم و همگی پیاده کوچه ها را گز کردیم. کف سازی کوچه ها و میدانگاه ها در باقت قدیمی نراق خیلی چسبید. بالاخره در شب، آدرس را جستیم. هیچکس نبود. در انتهای باغ بخشی را با داربست و پلاستیک دیوار کشی و مسفف کرده بودند و بزرگ هم بود. بخاری نفتی هم میسوخت… سکوت بود. غذای خوبی هم آماده کردند. موقع حساب بود که دیدیم چه بارانی شروع شده. بیخیال هر چیز گفتیم که صبر میکنیم تا باران بند بیاید. حدود ۲۰ دقیقه نیم ساعتی پیاده راه بود. اما یک ساعتی گذشت و خبری از بند آمدن باران نبود. از آشپز آنجا سعی کردیم شماره آژانسی بگیریم ولی موفق نشدیم ماشینی پیدا کنیم. آخرش دست به دامان آقای موسوی صاحب اقامتگاه شدیم بنده خدا آمد دنبالمان. شب بارانی گذشت و زمانی که صبح از پنجره اتاق بیرون را دیدم صحنه شگفت انگیزی بود. همه جا سفید پوش شده بود. صبحانه را که خوردیم گشت را دوباره در کوچه پس کوچه ها شروع کردیم. آب انبار، حسینیه و چند خانه تاریخی که دربشان بسته بو و نفهمیدم چطور می شود بازدید کرد. موزه شهاب سنگ هم گفتند امنیت ندارد و فعلا به روی مردم باز نیست. برف قطع شده بود و در حال آب شدن بود. منظره کوه اُل در نراق دیدنی بود. تا ظهر گشت زدیم و پس از ناهار در یک غذاخوری دیگر راهی جاده برف گرفته جاسب شدیم. حالا ترکیب آفتاب بود و کوه های سفید. گروه های زیادی برای تیوب سواری راهی جاده جاسب شده بودند. این شانس ما بود که دیدن صحنه برفی نراق و جاسب نصیب ما شده بود. ادامه مسیر به سمت قم بود و پایان یک سفر عالی.
هر بار که به نقطه ای از ایران سفر می کنم، بزرگی و تنوع این سرزمین مدهوشم می کند… ایران تمامی ندارد…