گذری کوتاه در سارال، سفر با طعم ریواس(دیواندره، استان کردستان)

ساعت از ۱۰ شب گذشته بود.پشت فرمان نشستم و روشن کردم. خسته بودم ولی آنقدر توان داشتم که پیش برویم. از بیجار خارج شدیم و جاده دوبانده و تمیز بود. همه چیز مرتب بود و جاده برقرار بود که شک به جانم افتاد که کارت بانکی ام را آوردم؟ چرا پیدایش نمیکنم. خلاصه ترجیح دادم برگردم به آخرین نقطه ای که استفاده کرده بودم. داشتن کارت بهتر از نداشتنش بود. شام را در یک غذاخوری در خروجی شهر بیجار خورده بودیم. برگشتم و پرسیدم که کارتی جا نمانده؟ کسی اطلاع نداشت. خلاصه آن وقت شب جستجو کف آسفالت و پیاده رو و …  خیلی حوصله سر بر شد. تا اینکه ناامید آمدم و به ماشین برگشتم و دیدم درز پشت صندلی و تکیه گاه، کارت جا خوش کرده. عجله ای نبود و لعنت به بیحواسی فرستادم و به مسیر برگشتیم و آن جاده خوب دوبانده شد جاده ای دوطرفه و نور کور کن ماشین ها در چشم!
مسیر را ادامه دادیم تا به سه راهی اصلی رسیدیم. راست دیواندره، چپ سنندج. کمی به سمت سنندج راندیم و نیمه شب به جاده ای که دروازه بخش سارال بود رسیدیم.


قصد گذران شب تا سپیده صبح را در ماشین داشتیم و به دنبال جایی خوب بودیم. در اولین روستای بخش سارال در بدو ورود به جاده فرعی، به نام کوله kowleh پیچیدیم و در یک کوچه کنار یک منزل خاموش کردیم. همین که آماده خواب شدیم نیسان با چهار تا چراغ، جلویمان دستی را کشید. جلوی خانه بنده خدا پارک کرده بودیم. کنجکاوی از سوی آن راننده  در کار نبود که این ماشین غریبه این وقت شب که هست و کجاست؟ رفت و ما هم تا صبح هیچ نفهمیدیم…

تپه های سبز و کشت شده سارال
نیمه اردیبهشت، سارال
شمعدانی وحشی زینت دشت های سبز سارال
تماشا از نقطه ای مشرف به دشت قبل از قزل اوزن

صبحگاه در ادامه جاده به سمت هزارکانیان دشت های سبز سارال در هوای لطیف اردیبهشتی حالمان را جا آورد.

قبل از هزارکانیان در جایی که جاده به دشت مشرف بود، برای عکاسی توقف کردیم. داشتم عکس می گرفتم که صدای خوش و آشنای هو هو هو آمد. بی اختیار سر را بالا آوردم. دو هد هد زیبا روی سیم برق نشسته بودند. سکوت کوهستان و دشت های سبز ترکیب زیبایی داشت. مسیر ادامه پیدا می کرد تا به رود نام آشنای قزل اوزن می رسید.

هد هد زیبا مسافر ایران
به نظرم گلابی وحشی بودند
به نظرم گلابی وحشی بودند
ثپه های سبز سارال در اردیبهشت ماه

دورنمای شهر کوچک هزارکانیان
در کنار قزل اوزن زیبا
قزل اوزن تا دریای خزر مسیر پر پیچ و خمی دارد
دروازه ورود به هزارکانیان

در کنار ساحل قزل اوزن بساط صبحانه چیدیم و در گرمای آفتاب انرژی گرفتیم. لب سنگی نشستم پا در آب و به این فکر مردم که این رود چه راه درازی تا دریای خزر دارد و از کجا ها که نمی گذرد… ملودیکا را همراه داشتم و قطعه محبوبم را نواختم.
از رود که لذت تمام بردیم راهی هزارکانیان شدیم. یکی از کوچکترین ‌شهرهای ایران است با جمعیت کمتر از ۱۰۰۰ نفر. شهر شدنش امکانات را کم کم می آورد. اینترنتش که برقرار بود و ساختمان شهرداری هم داشت. نمیدانم آینده توسعه اش به کجا می رسد ولی امید به امکانات بیشتر در منطقه دارم.
کانی در زبان کردی به معنای چشمه است. جاده را ادامه دادیم و نزدیک ظهر در روستای کول توقفی داشتیم. کوه مشرف به روستا بسیار زیبا بود. در مغازه خرید مختصری داشتیم. منزل صنعان نزدیک مغازه بود و چند دقیقه ای گپ زدیم. جوان اصیل و بافرهنگ که مشغول درس خواندن برای کنکور بود و برایش آرزوی موفقیت کردیم. مسیر را درسارال ادامه دادیم تا جایی که خاکی شروع شد و منطقه تفرجگاهی شد. نزدیک ظهر بود و اهالی شهرهای اطراف عمدتاً از دیواندره بودند که برای گذران روز تعطیل بهاری در کوهستان و کنار رود راهی سالار بودند. فصل کنگر و ریواس بود و از مردی میانسال کمی ریواس خریدیم. تازه و ترش و خوشمزه. از کسانی که با ماشین گذر می کردند پرس و جویی کردیم که کجا ها مناسب اتراق است و آنها هم به ادامه مسیر اشاره کردند. بعضی دعوت می کردند که با ما باشین و ناهارمان حاضر است.  مسیر هر چه جلوتر می رفت زیباتر می شد و دره و رود کوچکی میزبان بود. در نزدیکی خانواده ای اتراق کردیم تا ناهار را بخوریم. از دیواندره آمده بودند و اهل طبیعت و کوه. حرف بین ما باز شد و قرار شد بعد از ناهار مسیر را تا کوه ریواس دار ادامه دهیم. جاده خاکی بعد از دوزخ‌دره را ادامه دادیم و در یک نقطه به سمت راست خاکی باریکتر ولی خوب را طی کردیم و ارتفاع بیشتری گرفتیم تا اینکه ریواس ها با برگ های پهنشان زیر نور نمایان شدند. چشم انداز ‌زیبا و ریواس خوردن خیلی مزه داد.
در برگشت به دیواندره ۱.۵ ساعتی راه داشتیم و با دوستان خداحافظی کردیم.
از صبح از خانواده ای که لب قزل اوزن دیده بودیمشان، مطلع شده بودیم که در نزدیکی دیواندره اقامتگاه و پارک آبی خوبی هست و تصمیم به آنجا داشتیم. نزدیک به غروب بود که به آنجا رسیدیم و به گشت کوتاه سارال پایان دادیم.

ریواس!
مسیری فرعی به سمت ریواس زار
به بالای تپه که رفته بودیم مسیر فرعی طی شده مشخص بود.
تپه ای پر ریواس در سارال
ریوسی که دیگر وقت چیدنش گذشته و کاملا گلش باز شده و تردی خود را از دست داده.
نحوه چیدن و حفظ ریواس بسیار مهم است و باید ابتدا آموزش دید که به بوته آسیب نرساند
لبخند زیبا فروشنده ریواس در سارال
روستا های آخر مسیر
رود زیبا در سارال
گل فرفیون در سارال


چند نکته برای سفر به سارال:
– سفر ما در اردیبهشت ۱۴۰۱ انجام شد و در آن زمان با وجود پتاسیل بالای گردشگری در منطقه سارال، اقامتگاه و گردشگری آغاز نشده بود. پس در در صورت تمایل به شبمانی باید به وسایل کمپ مجهز بود.
– هتل و پارک آبی ۵ کیلومتری دیواندره مجموعه ای بسیار تمیز و با کیفیت و اقتصادی بود رستوران و پمپ بنزین هم داشت و ما غذا را برای صرف در اتاق سفارش دادیم. سانس خانم ها صبح تا عصر و آقایان عصر تا نیمه شب بود.
– بهترین فصل گشت در سارال اواخر فروردین و اریبهشت ماه است.
-درمورد چیدن گیاهان وحشی مطالعه کنید و مراقب باشید بوته ها آسیب نبینند.
– از دوستان دیواندره ای طرز پخن خورش ریواس را یادگرفتیم که می توان گفت طعم بسیار خوبی دارد و ترشی ریواس کاملا تفاوت در آن ایجاد میکند.
– منطقه کوهستانی چهل چشمه نیز در نزدیکی دیواندره نیز می تواند گزینه ای برای سفر و گشت و گذار باشد.
– سفر ما تا دیواندره از مسیر بیجار بود و گشت در بازار قدیمی بیجار هم لذت بخش بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *