شهرستانک به عمارت ناصری، سفری با نگاه به تاریخ معاصر(استان البرز)
شاه قجر، ناصرالدین شاه قاجار در مقایسه با شاهان دیگراین سلسله، علاقه زیادی به تفرج در طبیعت داشته و این را می توان از کتاب خاطرات روزنامه اعتماد السلطنه که سالیان طولانی هر روز در کنار او بوده دریافت. قطعا دوران طولانی سلطنت و آرامش نسبی کشور در مرزها در آسودگی ناصرالدین شاه نقش داشته است.
عمارت ناصری شهرستانک هم نشانه ای از همین خصوصیات وی بوده که مسیرطی می نموده تا از بعضا از مسیر اوشان، آهار و شکراب با خدم و حشم خود را به پشت توچال برساند و در اینجا روزهایی از تابستان را به سر کند و از این مقصد میان راهی به گچسر و کندوان و مازندران برود. عمارتی که در زمان خودش شصت هزار تومانی آب خورده بوده!
ساختمانی ساده که در حیاط یک عمارت است و در حیاط مجاور اندرونی و اسطبل بوده وحیف که رو به ویرانی است. البته بنای گذشته با توجه به عکس های قدیم، مجلل و در دو طبقه بوده که طبقه دومی در حال حاضر درکار نیست.
رود تند و تیزی و به غایت خنک در بستر پر شیب و سنگلاخ راهی رود کرج است. در کتاب خاطرات روزنامه اعتماد السلطنه در جای جای کتاب از شهرستانک یاد شده که یا مقصد سفر بوده یا منزلی در بین راه به سمت مازندران. چشمه گله گیله هم یکی از نقاط مورد علاقه شاه بوده که در گشت های روزانه شهرستانک به آن جا میرفته.
برگ اول روزنامه اعتماد السلطنه در شنبه ۱۲ تیر ۱۲۵۴ شمسی.
بجهت شروع روزنامه انتظار موقعی لازم نیست که ابتدای سالی باشد یا بعد از اتفاق عمده با مقدمه سفر بزرگی باشد. هروقت شروع کردی خوبست. مثلا غره جمادی الثانی را که فرداست منتظر نمیشوم. از امروز که ۲۹ جمادی الاول سنه ۱۲۹۲ هجری است شروع میکنم تا کی تمام شود. در ییلاق شکر آب هستیم. صبح چادر محقق که ناخوش بود رفتم. میرزاحسنعلی طبیب آمد. امین حضور و شاطر باشی هم بودند. معلوم شد معالج حکیم شلیمر است. اما میرزا حسنعلی دیشب دیدن آمده بود به اصرار حب شاهی به محقق داده است و او را بحال کرده بود. در این بین شلیمر آمد. خیلی دلم میخواست شخصی تفصیل معالجه میرزاحسنعلی را بشلیمر بگوید. چون مرد کج خلقی است و پیر مرد است شاید نصیحت تهدیدی به میرزاحسنعلی نماید که با عدم اطلاع از طب اولا چرا معالجه میکند ثانیا در طبابت دیگران چرا مداخله میکند. انصاف باید داد میرزاحسنعلی آدم خوبی است. از برای منادمت مثل ندارد. لیکن از طبابت هیچ سررشته ندارد. خلاصه امین حضور عنوان مطلب کرد. میان دو طبیب جزئی گفتگوئی شد بی خنده نبود. بعد رفتم در خانه قرق شکسته بود و دستخطى بجهت خلعت بهای امین السلطنه از فارس حکم شد به معتمدالملک نوشتم. در سر ناهار روزنامه خواندم. بعد مرخص شده از شکر آب به شهرستان آمدم چرا که بجهت نداشتن مال بنه قاط های عمیدالملک و شاطر باشی راگرفتم. چون فردا خودشان با اردو می آیند یکروز پیشتربنه مرا آورده بشهرستانک رساندند. راه امروز که همه کوه وکتل بود در دو ساعت طی شد. هم راه بد بود و هم بنه شجاع الملک راه را بند آورده بود. آخر با زحمت در بغروب مانده وارد شهرستانک شدم. چادرها را هنوز نزده بودند. در سایه کوه نزدیک رودخانه نشسته چای خوردم. آقا رشید عمو هم بود. مقارن غروب چادر تمام شد. منزل آمدیم تا خدا فردا چه خواهد کرد.
یکشنبه سلخ – صبح حمام شهرستانک رفتم. در مدت عمر و سیاحت خود نقطه ای از نقاط ارض را به این کثافت ندیده بودم. حمام کوچک، مدخل بسیار تنگ، پله های لغزنده بواسطه گل و آب خزانه مضاف بود، چرا که غلیظ و عفن شده بود. خود را با آب سرد شسته و با کمال کثافت بیرون آمدم. در سر راه عبدالقادر خان شجاع الملک را در جلو منزل خود نشسته دیدم پیاده شده با او قدری صحبت داشتم. چند دانه ماهی قزل آلا داشت با من نصف کرد. بعد منزل امین حضور که نزدیک بود رفتم. آنجا خیلی صحبت از زنان متمول ایران و مداخل عمله خلوت بود در سابق. محقق هم از اردو رسید، او هم با حضرت هم سامان است، جای خود را معین کرد. من طرف منزل آمدم. بخیال اینکه پادشاه امروز شکار تشریف خواهند برد ناهاری منزل خورده خواب راحتی خواهم کرد. نزدیک منزل تفنگ داری رسید گفت حسب الامر مأمورم تورا به حضور مبارک ببرم که در سرچشمه گله کیله تشریف دارند. جز اطاعت چاره دیگر نداشتم. شرفیاب حضور مبارک شدم. سن ناهار روزنامه عرض کردم. ناهاری صرف نمودم. عضدالملک دیروز از شهر آمده بودند. خدمتشان رسیدم. از ملاقاتشان خوشحال شدم. این بود که الى عصر آنجا توقف فرمایند. عریضه از سپهسالار رسید. نمیدانم چه بود که بدی زمین آفتاب گردان بهانه شد و از کوه پائین آمده منزل تشریف بردند.
و در جایی دیگر:
سه شنبه ۲۲ – امروز شاه طرف شهرستانک تشریف میبرند، از راه اوشان. دیشب بیرون شام میل فرمودند. من صبح خیلی کار داشتم. کسالت والده هم یک طرف. میرزا نصرالله شمس الأطباء پدر سوخته که بتوسط من طبیب حضور شد، اضافه مواجب گرفت، صاحب لقب شد، حالا بیست تومان باو میدهم که چند روز خانه والده باشد اعتنا نکرد. لابد بکمزرا التماس کردم قبول نمود. بعد با میرزا مهدی حسابها را رسیدم. پولی به شیروان (؟) و مقنی و حمامی صاحبقرانیه و غیره دادم. ناهار خورده اند کی خوابیدم. چهار بغروب مانده خدمت والده رسیدم. از آنجا براه افتادم. از گردنه تلهرز بالا رفته طرف اوشان پائین آمده نیم ساعت از شب گذشته مستقیما وارد منزل امین السلطان شدم. عیادت از ایشان کرده منزل خود آمدم. در این وقت که محض تفریح شهرستان میرویم و خیال داریم تا سیاه بیشه کجور هم بتازیم حالت ممالک ایران از قرار تفصیل است که مینگارم. آذربایجان نظمی ندارد، مخالفت میان علماء است و امیر نظام کرمانشاهان در نهایت اغتشاش است. تمام ایلات با هم متعهد شده و بحاکم شوریده بیست و پنج قریه کردستان را جافها قتل نموده و اسیر کرده اند. اهالی شوشتر بحاکم خود یاغی نیستند. بنادر فارس مغشوش است. خراسان بی نظم است. میگویند آصف بی حیا را محاصره نمودند، اگرهم اراجیف باشد نهایت اغتشاش را دارد. شهر تهران طوری بی نظم است، روزی شام نمیشود که قتلى و دزدی رو ندهد. بازار تهران صدتومان پول سفید بهم نمیرسد. .
چهارشنبه ۲۲ – در اوشان اطراق شد. ایشان از ییلاقات بسیار بد است. روزش گرم شبش سرد. صبح در خانه رفتم. معلوم شد شمشیر مرصع بجهت آصف الدوله بصحابت ناظم…
پنجشنبه ۲۵ – شاه سوار شدند. گله کیله تشریف بردند. ملیجک اول آدمی فرستاده بود که آنجا حاضر شوم. رفتم. عریضه ای از تعدیات وزیر خارجه که مشیرالدوله باشد عرض کرده بودم جواب بسیار خوبی داده بودند. الى عصر بودم. بعد منزل آمدم. سرراه امین السلطان آواز داد. آنجا رفتم. قدری نشسته منزل آمدم. میرزا زین العابدین خان مؤتمن الأطباء هفت دندان خودش را یک دفعه کشیده دندان عاریه بگذارد. حسنعلی خان افشار سرتیپ که شبیه شاه بود در تبریز فوت کرده است.
نکات سفر:
فاصله تهران تا شهرستانک با راه اندازی قطعه اول آزادراه تهران شمال به طور قابل توجهی کمشده و حدود ۳۳ کیلومتر از ابتدای آزاد راه در غرب تهران تا فرعی شهرستانک است و از سر جاده اصلی تا شهرستانک ۱۰ کیلومتر است و می شود یکساعته از تهران به شهرستانک رسید.
معابر روستا باریک است و بهتر است همان ابتدا ماشین را پارک کرده و آماده پیاده روی شد.
تا کاخ ناصری را می شود با ماشین هم رفت ولی در روزهای آخر هفته احتمال گیر افتادن در معبر باریک باغی وجود دارد چون عرض جاده باغی به اندازه یک ماشین است.
سعی کنید این مسیر را پیاده بروید تا از زیبایی راه در کنار رود و باغهای گیلاس و آلبالو لذت ببرید.
مسیر پیاده روی از روستا به عمارت ناصری چهار کیلومتر است و به طور متوسط یک ساعت الی یک ساعت و نیم زمان می طلبد.
بهتر است آب آشامیدنی به همراه داشته باشید و به چشمه کنار قصر ناصری اکتفا نکنید. زباله های خود را به شهر بازگردانید و با دیدن باکس های توری مشبک زباله در کنار عمارت ناصری تنبلی نکنید.
هر بار که به نقطه ای از ایران سفر می کنم، بزرگی و تنوع این سرزمین مدهوشم می کند… ایران تمامی ندارد…